این نیز بگذرد...
یادم نیست
کدام شب بود
که نه ماه داشتم
نه ستاره
فقط تو بودی
که از دور می دیدمت
و آرزوت می کردم ؟
نمی دانم
در کدام تصویر
در کدام قاب از شبهای تنهاییم
پنهان شده بودی
که نمی دیدمت
و پیدات نمی کردم ؟
کی بود ؟
کدام بار بود
که خواستم بگویم :
دوستت دارم
و نگفتم ؟
روزها می ماندم
بدون حرف
بدون گفتن
ثانیه ها.. . . دقیقه نمی شدند
و ساعتها
نمی گذشتند..
از من
چه برده ای ؟
که دیگر در هیچ کتابی
مفهوم
دوست داشتن
و عشق را
جز با حضور تو
پیدا نمی کنم ؟
بگو
در کجای این سیاره
می چرخی
که به گرد پایت هم نمی رسم ؟
سال تکرار می شود
پاییز تکرار می شود
اما
تو دیگر
تکرار نمی شوی..
یکی هستی
برای همیشه ی من..
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم مهر ۱۴۰۴ ساعت 17:2 توسط بیژن
|