این نیز بگذرد..
د سلام دوستان
روزتون بخیر
خوبید؟خوشید؟روبراهید؟سلامتید ایشالله؟
همه چی مرتبه؟
کم و کسری یا خدای ناکرده کسالت یا مریض احوالی در بین نیست؟
پس خدارو هزار مرتبه شکر..
صمیمانه امیدوارم امروز چهارشنبه ی پر خیر و برکتی باشه برای همه تون
انشالله..
عزیزان
از حال من هم بخواهید ، خدارو شکر ، فعلا نفسی می ره و می یاد
بد نیستم و نسبت به دیروز م بهترم
( هر چند هنوزم نفهمیدم که دیروز صبی چه مرگم شده بود و تا ظهر چرا اونهمه کلافه و سردرگم و گیج بودم)
بهر حال هرچی که بود
تموم شد و گذشت..
و دیگه اینکه
ممنونم از همه تون
از حضورتون
وجودتون
و دارم کیف می کنم از نگاهتون
(منظورم اون چند نفریه که اومدین صفحه مو بازدید کردید و چرت و پرتامو خوندید و البته بی نظر رد شدید )
آخ...هیچ می دونین با این کاربد تون چقدر دلمو شکستین؟
تا جایی که امروز اصلا روم نمی شد بیام پست جدید بذارم
از شما و خودم خجالت زده بودم
می دونین چرا؟
چون حتما انتظار خوندن مطالب مهمتر و احساسی تر و
خلاصه دلی تری از من داشتید که متاسفانه
من نتونستم بهش بپردازم و شما رو شاد کنم
اما بر دل سیاه شیطون لعنت
باز امروز دلم نیومد که از خودم بیخبر بذارمتون
با اینکه می دونم اراجیف من خریداری نخواهد داشت
با اینحال
عزممو جزم کردم
و بیخیال نظرات خوب یا بد شما
کم نیاوردم
و همچنان دارم به نوشتن برای دل خودم و شاید شما ادامه می دم..
و حالا روی سخنم با شماست دوست عزیز
ای خواننده ی خاموش
که دوست نداشتی دو کلوم باهام اختلاط کنی..
چون فکر می کنی که خزعبلات من خوندن نداره
و نوشته هام بدرد لای جزر می خوره
کسی چه می دونه؟
بنا بر این آسوده باش
بخون و بخند
و حس کنجکاویتو
حتی بدون دادن هیچ نظری ارضاء کن
بقول ابراهیم تاتلیس :حلالت اوستا
نوش جونت
چون من در این موارد ، بینهایت صبرم زیاده
و بسیار رئوف و دلرحمم
و لطفا در مورد من وجدان درد نگیرین چون به هر حال
این نیز بگذرد..
( البته ببخشید منو که در ادامه ی مطالبم مجبورم اینو هم بهتون بگم که :
و در پایان رو سیاهی و افسوس به ذغال خواهد ماند..
آخیش..دلم خنک شد..)
پس شما هم دیگه نگران من نباشین
و هر جور راحتین همونطور
بی تفاوتی تونو نسبت به نوشته های اینجانب بیژن عزیز انجام بدین..
......
خب دیگه فکر کنم گله گزاری بسه..
(منظورم روده درازیه )
و حالا که من حسابی دق دلیمو خالی کردم روی شما خواننده ی محترم و خاموش
بدونین که
الآن کاملا دارم احساس رهایی و آرامش می کنم...
...
حالا می تونم بخودم بگم
بیژن عزیز
وای که زندگی با وجود من چقدر زیباست
و من چه مغرور می گردم در این دنیای وانفسا..
و شما
دوستان خوب و نادیده
منو ببینید ،
ببینید ..من هنوزم دارم توی این هوای آلوده ی شهرم نفس می کشم
اگر چه نفس در هوای قفس می کشم
ولی به هر حال
هستم و دارم زندگی می کنم
و با همه ی این احوالات نه چندان خوب
باز هم بقول آن شاعر معروفی که این شعرو سروده بهتون میگم :
زندگی زیباست
زندگی اتشگهی پاینده پا برجاست
زندگانی شعله می خواهد
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست..
دوستان خوبم
شما اون شعله هه باشید
نذارید زندگی خاموش بشه
من و امثال من فدای سرتون
مطمئن باشین من اصلا از شما چیزی به دل نمی گیرم
به هیچوجه..
و ازتون نمی رنجم.
خیلی هم به وجود شما افتخار می کنم.
دوستتون دارم
در پناه حق باشید..
فعلا...