بگو کجایی؟
تو نیستی و دارم
سراغت را
از همه می گیرم
سو الم را
از همه پرسیده ام
از در
دبوار
و هرکه آخرین بار
با تو بوده
و تو را دیده
پرسیده ام
نه دیده اند
نه می دانند
نه چبزی می گویند

هیچ ..
هیچ خبری
از تو
نیست
که نیست
که نیست..

بی تو
این میز
این صندلی
این دفتر
این خودکار
با من
همکاری نمی کنند
و غمگینند.
همه چیز گیج می زند
چای نمی چسبد
لقمه پایین نمی رود
و هوای انبار
دارد
خفه ام می کند..

دلم تنگ توست..
و نمی دانی
و نمی ایی
و نیستی که بببنی
چقدر تابستان
بی تو برایم
دلگیر و
ملال آور شده..